اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
: منوی اصلی :
صفحه اصلی پست الکترونیک پارسی بلاگ
ورود به مدیریت درباره من
: درباره خودم :
یا زهراوبلاگ اختصاصی شهید حاج حسین خرازی، فرمانده لشکر 14 امام حسین (ع)، با پشتیبانی کانون فرهنگی ورزشی بسیج نورباران اصفهان. امید است که مورد رضایت حضرت حق قرار گیرد...
: پیوندهای روزانه :
رقیه جان [37]عطر نرگس [118]فرهنگ پایداری [62]وبلاگ اختصاصی شهید احمد رضا طاهری [122]فریاد فلسطین [127]شهدا [168]شهید حجت الاسلام و المسلمین ردانی پور [161]ایران اسلام [116]قمه زنی سنت یا بدعت؟ [142]هجرت از بلاگفا [140]هیئت مکتب المهدی [137]جمعه های سوت و کور [129]یا حسین [93]زیباترین شکیب [244]واحد علمی کانون نورباران [106][آرشیو(18)] : لوگوی وبلاگ : : لوگوی دوستان من : : فهرست موضوعی یادداشت ها : شهید حاج حسین خرازی[7] . خاطراتی از شهید[4] . آلبوم عکس شهید[2] . سخنان حاج حسین[2] . خاطره . عملیات هایی که حاج حسین در آنها شرکت کرده . وصیت نامه حاج حسین . : آرشیو یادداشت ها : مناسبتهاپاییز 1387تابستان 1387بهار 1387 : نوای وبلاگ : : جستجو در وبلاگ : ***برای شادی روح شهدا صلوات*** www.irLearn.com پشتیبانی وطراحی: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه ما صاحبی داریم برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید خاطره چهارشنبه 87 مهر 17 ساعت 11:5 صبح شهید سردار سر لشکر حاج احمد کاظمی:خدا می داند من بارها گفته بودم با شهید خرازی راه افتاده بودیم بریم برای قرارگاه، من جیپ می راندم و ایشان بغل دست من نشسته بود، آمد و نزدیکتر شد، دستش را گذاشت روی شانه ام و گفت:« احمد من آمده ام و هیچ کاری ندارم همین دو سه روز شهید می شوم». از این روشن تر و واضح تر؟ و همین هم شد و چه موقعی ایشان شهید شد، در اوج پیروزی عملیات و در موقعی که سختی ها پشت سر گذاشته شده بود و عملیات رو به اتمام بود ( جایی که اصلا تصور نمی شد) یک گلوله زدند و همان یک گلوله فلسفه شهادت شهید خرازی شد نوشته شده توسط : یا زهرا نظرات دیگران [ نظر] عکس جمعه 87 مهر 5 ساعت 7:2 صبح نوشته شده توسط : یا زهرا نظرات دیگران [ نظر] وصیت نامه حاج حسین دوشنبه 87 شهریور 4 ساعت 2:5 عصر وصیت نامه اول: ... از مردم میخواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است، اول میخواهم که آنها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا کنند و از خدا میخواهم که ادامهدهنده راه آنها باشم. آنهایی که با بودنشان و زندگیشان به ما درس ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولین عزیز و مردم حزبالهی میخواهم که در مقابل آن افرادی که نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف کنند و الان در کشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بیحجابی زدهاند در مقابل آنها ایستادگی کنید و با جدیت هر چه تمامتر جلو این فسادها را بگیرید. وصیت نامه دوم : استغفرالله، خدایا امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سوال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس. خدایا دلشکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را میدانم و بس. و بر تو توکل دارم. خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی [ره] تو فرمانده کل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان، شر مدام کافر را از سر مسلمین بکن. خدایا! از مال دنیا چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم. خدایا! تو خود توبه مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهرهمندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم ... میدانم در امر بیت المال امانتدار خوبی نبودم و ممکن است زیادهروی کرده باشم، خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید. والسلام حسین خرازی - 1/10/1365 نوشته شده توسط : یا زهرا نظرات دیگران [ نظر] یه خاطره: سه شنبه 87 خرداد 28 ساعت 7:12 عصر دیدمش روی تپه سبز رنگ زیبایی، که گلهای شقایق و لاله های سرخ رنگ، همراه با چشمه ای زلال و روان، اطرافش رو گرفته بودند، ایستاده بود و به آسمان آبی رنگ نگاه می کرد. لبانش باز و بسته می شد. ذکر می گفت، مثل همیشه. چهره اش نورانی بود با لبحندی بر لب. همیشه با دیدنش شاد می شدم. جلو رفتم وسلام کردم. گفت: سلام. گفتم: به چی نگاه می کنی؟ گفت: به افق. گفتم: چه چیزی را در اون می جویی؟ گفت: رفتن به اوج را. گفتم: مدت هاست که اینجا ایستاده ای! خسته نمی شی!؟ گفت: پرواز زیباست. گفتم: چرا پرواز؟ سکوت کرد و افق را می نگریست. گفتم: چرا شما با بقیه اینقدر فرق می کنید؟ گفت: چرا شما مثل ما نمی شید؟ گفتم: بد جوری توقفس دنیا اسیر شدم. گفت: خواستن، توانستن است. جانماز سبز رنگشو از جیبش بیرون آورد رو به قبله، رو به افق باز کرد.تسبیح تربت و عطر کوچکی، همراه با مهر تربتی که نام حسین شهید(ع) رو اون نوشته شده بود. گفتم: هنوز وقت نماز نشده. نگاهم کرد و لبخند زد. بعد رو به قبله یک دست رو بلند کرد و گفت: الله اکبر. آستین خالی دست دیگرش، با نسیم به این طرف و آن طرف می رفت. حاج حسین خرازی آخرین نماز شهادتش بود... برگرفته از نامه خانم اعظم صالحی نوشته شده توسط : یا زهرا نظرات دیگران [ نظر] امام روح الله سه شنبه 87 خرداد 14 ساعت 11:38 صبح امام خمینی، یک حقیقت همیشه زنده وداع ساعت 20 / 22 بعداز ظهر روز شنبه سیزدهـم خـرداد ماه سـال 1368 لحظه وصال بـود. قــلبـى از کار ایستـاد که میلیـونها قلــب را بـه نور خدا و معنـویت احـیا کرده بـود. بــه وسیله دوربین مخفـى اى که تـوسط دوستان امــام در بیمارستان نصب شده بـود روزهاى بیمارى و جریان عمل و لحظه لقاى حق ضبط شده است. وقتى که گوشه هایـى از حالات معنوى و آرامـش امام در ایـن ایـام از تلویزیون پخـش شـد غوغایى در دلها بر افکند که وصف آن جــز با بودن در آن فضا ممکـن نیست. لبها دائمـا به ذکـر خـدا در حـرکت بود.در آخرین شب زندگى و در حالى که چند عمل جراحى سخت و طولانى درسن 87 سالگى تحمل کرده بود و در حالیکه چندیـن سرم به دستهاى مبارکـش وصل بـود نافله شب مى خـواند و قـرآن تلاوت مـى کرد. در ساعات آخر ، طمانینه و آرامشى ملکـوتـى داشـت و مـرتبا شـهادت بـه وحـدانیت خـدا و رسالت پیـامبـر اکرم (ص) را زمـزمه مـى کـرد و بـا چنیـن حــالتى بـود که روحـش به ملکـوت اعلى پرواز کرد. وقتى که خبر رحلت امــام منتشر شـد ، گـویـى زلزله اى عظیـم رخ داده است ، بغضها تـرکیـد و سرتاسر ایران و همـه کانـونهایـى کـه در جـهان بـا نام و پیام امام خمینـى آشـنا بـودنـد یــکپارچه گـریستند و بـر سر و سینه زدنـد. هیچ قلـم و بیـانـى قـادر نیست ابعاد حـادثه را و امواج احساسات غیر قابل کنترل مردم را در آن روزها تـوصیف کند. نوشته شده توسط : یا زهرا نظرات دیگران [ نظر] سخنان حاج حسین چهارشنبه 87 خرداد 8 ساعت 11:36 صبح حاج حسین: زخمی تو جنگ اصلا هیچ احساس درد یا ناراحتی نمی کنه. و اگه هم کسی احساس درد کرد، این از بی روحیه گیه خودش هست چون این مصیبت از خداست. خود من هم موقعی که زخمی شدم، خدا شاهده اصلا هیچ احساس درد نکردم، تا بعد از اینکه از بیمارستان اومدم. البته من قربه الی الله این حرف را زدم و به عنوان مثال گفتم. اومده که یاران امام حسین وقتی با شمشیرزخمی می شدند اصلا سردی ودرد را احساس نمی کردند. .............................................................................................................. خدایا به ما چنین روحیه ای عطا فرما... نوشته شده توسط : یا زهرا نظرات دیگران [ نظر] سخنان حاج حسین یکشنبه 87 اردیبهشت 29 ساعت 7:9 عصر حاج حسین: دشمن رو دشمن اسلام بدونید، دشمن لشکر نصر یا تیپ قمر بنی هاشم یا لشکر عاشورا ندونید. دشمن مشترکه که مال اسلامه و مال ما هم هست. اگه یه جایی دشمن موند و پاکسازی نشد، یه نفر نگه که این دشمن مال ما نبود مال لشکر نصره مگه می شه دشمن مال یه نفر باشه دشمن مال همه ست. نوشته شده توسط : یا زهرا نظرات دیگران [ نظر] < 1 2 3 > :لیست کامل یاداشت ها : یه خاطرهدست نوشتهیه خاطره[عناوین آرشیوشده]
: لوگوی وبلاگ :
: لوگوی دوستان من :
: فهرست موضوعی یادداشت ها : شهید حاج حسین خرازی[7] . خاطراتی از شهید[4] . آلبوم عکس شهید[2] . سخنان حاج حسین[2] . خاطره . عملیات هایی که حاج حسین در آنها شرکت کرده . وصیت نامه حاج حسین . : آرشیو یادداشت ها : مناسبتهاپاییز 1387تابستان 1387بهار 1387 : نوای وبلاگ : : جستجو در وبلاگ : ***برای شادی روح شهدا صلوات*** www.irLearn.com پشتیبانی وطراحی: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه ما صاحبی داریم برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید
: فهرست موضوعی یادداشت ها :
مناسبتهاپاییز 1387تابستان 1387بهار 1387
: نوای وبلاگ :
www.irLearn.com
وبلاگ قالب
وبلاگ حب الحسین اجننی
وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند
وبلاگ شلمچه
ما صاحبی داریم
برای سفارش قالب به دو
وبلاگ اول می تونید
سر بزنید
خاطره
شهید سردار سر لشکر حاج احمد کاظمی:
نوشته شده توسط : یا زهرا
نظرات دیگران [ نظر]
عکس
وصیت نامه حاج حسین
وصیت نامه اول: ... از مردم میخواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است، اول میخواهم که آنها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا کنند و از خدا میخواهم که ادامهدهنده راه آنها باشم. آنهایی که با بودنشان و زندگیشان به ما درس ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولین عزیز و مردم حزبالهی میخواهم که در مقابل آن افرادی که نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف کنند و الان در کشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بیحجابی زدهاند در مقابل آنها ایستادگی کنید و با جدیت هر چه تمامتر جلو این فسادها را بگیرید. وصیت نامه دوم : استغفرالله، خدایا امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سوال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس. خدایا دلشکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را میدانم و بس. و بر تو توکل دارم. خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی [ره] تو فرمانده کل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان، شر مدام کافر را از سر مسلمین بکن. خدایا! از مال دنیا چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم. خدایا! تو خود توبه مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهرهمندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم ... میدانم در امر بیت المال امانتدار خوبی نبودم و ممکن است زیادهروی کرده باشم، خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید. والسلام حسین خرازی - 1/10/1365
یه خاطره:
دیدمش روی تپه سبز رنگ زیبایی، که گلهای شقایق و لاله های سرخ رنگ، همراه با چشمه ای زلال و روان، اطرافش رو گرفته بودند، ایستاده بود و به آسمان آبی رنگ نگاه می کرد. لبانش باز و بسته می شد. ذکر می گفت، مثل همیشه.
چهره اش نورانی بود با لبحندی بر لب. همیشه با دیدنش شاد می شدم. جلو رفتم وسلام کردم.
گفت: سلام.
گفتم: به چی نگاه می کنی؟
گفت: به افق.
گفتم: چه چیزی را در اون می جویی؟
گفت: رفتن به اوج را.
گفتم: مدت هاست که اینجا ایستاده ای! خسته نمی شی!؟
گفت: پرواز زیباست.
گفتم: چرا پرواز؟
سکوت کرد و افق را می نگریست.
گفتم: چرا شما با بقیه اینقدر فرق می کنید؟
گفت: چرا شما مثل ما نمی شید؟
گفتم: بد جوری توقفس دنیا اسیر شدم.
گفت: خواستن، توانستن است.
جانماز سبز رنگشو از جیبش بیرون آورد رو به قبله، رو به افق باز کرد.تسبیح تربت و عطر کوچکی، همراه با مهر تربتی که نام حسین شهید(ع) رو اون نوشته شده بود.
گفتم: هنوز وقت نماز نشده.
نگاهم کرد و لبخند زد. بعد رو به قبله یک دست رو بلند کرد و گفت: الله اکبر.
آستین خالی دست دیگرش، با نسیم به این طرف و آن طرف می رفت.
حاج حسین خرازی آخرین نماز شهادتش بود...
برگرفته از نامه خانم اعظم صالحی
امام روح الله
امام خمینی، یک حقیقت همیشه زنده
وداع
ساعت 20 / 22 بعداز ظهر روز شنبه سیزدهـم خـرداد ماه سـال 1368 لحظه وصال بـود. قــلبـى از کار ایستـاد که میلیـونها قلــب را بـه نور خدا و معنـویت احـیا کرده بـود. بــه وسیله دوربین مخفـى اى که تـوسط دوستان امــام در بیمارستان نصب شده بـود روزهاى بیمارى و جریان عمل و لحظه لقاى حق ضبط شده است. وقتى که گوشه هایـى از حالات معنوى و آرامـش امام در ایـن ایـام از تلویزیون پخـش شـد غوغایى در دلها بر افکند که وصف آن جــز با بودن در آن فضا ممکـن نیست. لبها دائمـا به ذکـر خـدا در حـرکت بود.در آخرین شب زندگى و در حالى که چند عمل جراحى سخت و طولانى درسن 87 سالگى تحمل کرده بود و در حالیکه چندیـن سرم به دستهاى مبارکـش وصل بـود نافله شب مى خـواند و قـرآن تلاوت مـى کرد. در ساعات آخر ، طمانینه و آرامشى ملکـوتـى داشـت و مـرتبا شـهادت بـه وحـدانیت خـدا و رسالت پیـامبـر اکرم (ص) را زمـزمه مـى کـرد و بـا چنیـن حــالتى بـود که روحـش به ملکـوت اعلى پرواز کرد.
وقتى که خبر رحلت امــام منتشر شـد ، گـویـى زلزله اى عظیـم رخ داده است ، بغضها تـرکیـد و سرتاسر ایران و همـه کانـونهایـى کـه در جـهان بـا نام و پیام امام خمینـى آشـنا بـودنـد یــکپارچه گـریستند و بـر سر و سینه زدنـد. هیچ قلـم و بیـانـى قـادر نیست ابعاد حـادثه را و امواج احساسات غیر قابل کنترل مردم را در آن روزها تـوصیف کند.
سخنان حاج حسین
حاج حسین:
زخمی تو جنگ اصلا هیچ احساس درد یا ناراحتی نمی کنه. و اگه هم کسی احساس درد کرد، این از بی روحیه گیه خودش هست چون این مصیبت از خداست. خود من هم موقعی که زخمی شدم، خدا شاهده اصلا هیچ احساس درد نکردم، تا بعد از اینکه از بیمارستان اومدم. البته من قربه الی الله این حرف را زدم و به عنوان مثال گفتم. اومده که یاران امام حسین وقتی با شمشیرزخمی می شدند اصلا سردی ودرد را احساس نمی کردند.
..............................................................................................................
خدایا به ما چنین روحیه ای عطا فرما...
دشمن رو دشمن اسلام بدونید، دشمن لشکر نصر یا تیپ قمر بنی هاشم یا لشکر عاشورا ندونید. دشمن مشترکه که مال اسلامه و مال ما هم هست. اگه یه جایی دشمن موند و پاکسازی نشد، یه نفر نگه که این دشمن مال ما نبود مال لشکر نصره مگه می شه دشمن مال یه نفر باشه دشمن مال
همه ست.
یه خاطرهدست نوشتهیه خاطره[عناوین آرشیوشده]