اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
: منوی اصلی :
صفحه اصلی پست الکترونیک پارسی بلاگ
ورود به مدیریت درباره من
: درباره خودم :
یا زهراوبلاگ اختصاصی شهید حاج حسین خرازی، فرمانده لشکر 14 امام حسین (ع)، با پشتیبانی کانون فرهنگی ورزشی بسیج نورباران اصفهان. امید است که مورد رضایت حضرت حق قرار گیرد...
: پیوندهای روزانه :
رقیه جان [37]عطر نرگس [118]فرهنگ پایداری [62]وبلاگ اختصاصی شهید احمد رضا طاهری [122]فریاد فلسطین [127]شهدا [168]شهید حجت الاسلام و المسلمین ردانی پور [161]ایران اسلام [116]قمه زنی سنت یا بدعت؟ [142]هجرت از بلاگفا [140]هیئت مکتب المهدی [137]جمعه های سوت و کور [129]یا حسین [93]زیباترین شکیب [244]واحد علمی کانون نورباران [106][آرشیو(18)] : لوگوی وبلاگ : : لوگوی دوستان من : : فهرست موضوعی یادداشت ها : شهید حاج حسین خرازی[7] . خاطراتی از شهید[4] . آلبوم عکس شهید[2] . سخنان حاج حسین[2] . خاطره . عملیات هایی که حاج حسین در آنها شرکت کرده . وصیت نامه حاج حسین . : آرشیو یادداشت ها : مناسبتهاپاییز 1387تابستان 1387بهار 1387 : نوای وبلاگ : : جستجو در وبلاگ : ***برای شادی روح شهدا صلوات*** www.irLearn.com پشتیبانی وطراحی: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه ما صاحبی داریم برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید یه خاطره چهارشنبه 87 بهمن 9 ساعت 7:55 عصر فرمانده های گردان گوش تا گوش نشسته بودند . آمد تو ، همه مان بلند شدیم. سرخ شد، گفت « بلند نشید جلوی پای من». گفتیم « حاجی ! خواهش می کنیم. اختیار داری. بفرمایید بالا.» باز جلسه بود. ایستاده بود برون سنگر ، می گفت« نمی آم. شماها بلند می شید.» قول دادیم بلند نشویم. نوشته شده توسط : یا زهرا نظرات دیگران [ نظر] دست نوشته چهارشنبه 87 آذر 27 ساعت 10:41 صبح نوشته شده توسط : یا زهرا نظرات دیگران [ نظر] یه خاطره سه شنبه 87 آبان 28 ساعت 1:53 صبح با قایق گشت می زدیم . چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند. به مان. سر یک آب راه، قایق حسین پیچید رو به رویمان . ایستادیم و حال و احوال . پرسید « چه خبر؟ » - آره حسین آقا . چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه ، می پریم پایین ، صبحونه و ناهار وشام رو یک جا می خوریم. » پرسید « پس کی نماز می خونی؟ » گفتم « همون عصری.» گفت « بیخود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم. نوشته شده توسط : یا زهرا نظرات دیگران [ نظر] 1 2 3 > :لیست کامل یاداشت ها : یه خاطرهدست نوشتهیه خاطره[عناوین آرشیوشده]
: لوگوی وبلاگ :
: لوگوی دوستان من :
: فهرست موضوعی یادداشت ها : شهید حاج حسین خرازی[7] . خاطراتی از شهید[4] . آلبوم عکس شهید[2] . سخنان حاج حسین[2] . خاطره . عملیات هایی که حاج حسین در آنها شرکت کرده . وصیت نامه حاج حسین . : آرشیو یادداشت ها : مناسبتهاپاییز 1387تابستان 1387بهار 1387 : نوای وبلاگ : : جستجو در وبلاگ : ***برای شادی روح شهدا صلوات*** www.irLearn.com پشتیبانی وطراحی: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه ما صاحبی داریم برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید
: فهرست موضوعی یادداشت ها :
مناسبتهاپاییز 1387تابستان 1387بهار 1387
: نوای وبلاگ :
www.irLearn.com
وبلاگ قالب
وبلاگ حب الحسین اجننی
وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند
وبلاگ شلمچه
ما صاحبی داریم
برای سفارش قالب به دو
وبلاگ اول می تونید
سر بزنید
یه خاطره
فرمانده های گردان گوش تا گوش نشسته بودند . آمد تو ، همه مان بلند شدیم. سرخ شد، گفت « بلند نشید جلوی پای من». گفتیم « حاجی ! خواهش می کنیم. اختیار داری. بفرمایید بالا.»
باز جلسه بود. ایستاده بود برون سنگر ، می گفت« نمی آم. شماها بلند می شید.» قول دادیم بلند نشویم.
نوشته شده توسط : یا زهرا
نظرات دیگران [ نظر]
دست نوشته
با قایق گشت می زدیم . چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند. به مان. سر یک آب راه، قایق حسین پیچید رو به رویمان . ایستادیم و حال و احوال . پرسید « چه خبر؟ » - آره حسین آقا . چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه ، می پریم پایین ، صبحونه و ناهار وشام رو یک جا می خوریم. » پرسید « پس کی نماز می خونی؟ » گفتم « همون عصری.» گفت « بیخود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم.
یه خاطرهدست نوشتهیه خاطره[عناوین آرشیوشده]