اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
: منوی اصلی :
صفحه اصلی پست الکترونیک پارسی بلاگ
ورود به مدیریت درباره من
: درباره خودم :
یا زهراوبلاگ اختصاصی شهید حاج حسین خرازی، فرمانده لشکر 14 امام حسین (ع)، با پشتیبانی کانون فرهنگی ورزشی بسیج نورباران اصفهان. امید است که مورد رضایت حضرت حق قرار گیرد...
: پیوندهای روزانه :
رقیه جان [37]عطر نرگس [118]فرهنگ پایداری [62]وبلاگ اختصاصی شهید احمد رضا طاهری [122]فریاد فلسطین [127]شهدا [168]شهید حجت الاسلام و المسلمین ردانی پور [161]ایران اسلام [116]قمه زنی سنت یا بدعت؟ [142]هجرت از بلاگفا [140]هیئت مکتب المهدی [137]جمعه های سوت و کور [129]یا حسین [93]زیباترین شکیب [244]واحد علمی کانون نورباران [106][آرشیو(18)] : لوگوی وبلاگ : : لوگوی دوستان من : : فهرست موضوعی یادداشت ها : شهید حاج حسین خرازی[7] . خاطراتی از شهید[4] . آلبوم عکس شهید[2] . سخنان حاج حسین[2] . خاطره . عملیات هایی که حاج حسین در آنها شرکت کرده . وصیت نامه حاج حسین . : آرشیو یادداشت ها : مناسبتهاپاییز 1387تابستان 1387بهار 1387 : نوای وبلاگ : : جستجو در وبلاگ : ***برای شادی روح شهدا صلوات*** www.irLearn.com پشتیبانی وطراحی: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه ما صاحبی داریم برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید مختصری از زنگینامه شنبه 87 اردیبهشت 14 ساعت 1:45 عصر تولد حسین در روز جمعه در روزی که مزین به نام یوسف زهرا(س) است وماه محرم، ماه پیروزی خون بر شمشیر و در سال 1336 دیده به جهان گشود و در خانواده ای بسیار آگاه ومتقی بزرگ شد و به واسطه ی خانواده ای که داشت به دبستانی با معلمان معتقد و متدین فرستاده شد و از همان کودکی با پدرش به مسجد محله خود مسجد سید می رفت و به خاطر صدای صاف و پر طنینی که داشت، اذان گو و مکبر مسجد شد. بهترین تک تیر انداز اصفهانی بود، دوتا برادرهایش، یکی در دانشگاه تهران و یکی در دانشگاه اصفهان دانشجو بودند، او هم قبول شده بود، دانشگاه شیراز، اما حقوق پدرش کفاف هر سه یشان را نمی داد. به خواست پدر سربازی رفت تا سال بعد کنکور دهد و همان اصفهان قبول شود. این طوری خرج پدرش هم کمتر شود. توی پادگان در سربازی با چند تا از دوستانش قرآن می خواندند که سرهنگ آمد ، فکر کرد جلسه گذاشته اند. سرشان داد زد. حسین ناراحت شد. گفت: ما فقط داشتیم قرآن می خواندیم. اما سرهنگ گفت باید خودت رو به ستاد معرفی کنی و بعد هم با اینکه بهترین تک تیرانداز بود، برای تنبیه، فرستادنش عمان تا عضو گروه های سرکوب شورشیان ظفار عمان باشد و نام شاه به عنوان قدرت نظامی منطقه تثبیت شود. بعد از انقلاب وقتی انقلاب شروع شد، او هم به فرمان امام پادگان را ترک کرد و 23 بهمن 57 رفت به کمیته دفاع شهری اصفهان که بعد ها سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نامیده شد. همه کار می کردند، تامین سوخت مردم، جمع آوری زباله، حفظ امنیت شهر و ... . سر قضایای گنبد و ترکمن صحرا و بعد، کردستان، در ماه ها ی آخر سال 58 به همراه گروه 60 نفری که درست کرده بود و به تدریج به "گروه ضربت" مشهور شد، به کردستان رفت. عراق که حمله کرد، او هم رفت جنوب، مانده گار شد. گروه ضربت کم کم با افزایش نیرو های داوطلب به تیپ و در نهایت به لشکر 14 امام حسین(ع) تبدیل شد. در این مدت پیکر پاکش پذیرای بیش از سی ترکش شد. و در عملیات خیبر در منطقه طلاییه، دست راستش را یک ترکش بزرگ با خودش برد. فرمانده فدا کار در سراشیبی یک تپه بلند، چند آر پی جی جلوی ستون منفجر شد که در کمین کامل عراقی ها بود. حدود 100 نفر در معرض شهادت یا اسارت قرار گرفته بودند، حسین دستور عقب نشینی داد. خرازی از سمت چپ موقعیت نیروها، آتش آر پی جی را به طرف عراقی ها گرفته بود تا در پناه آن نیروها عقب بروند. ردانی پور هم از سمت راست تپه با تیربار، همان کار حسین را می کرد. سر و صورت حسین ومصطفی از شدت آتش و انفجار سیاه شده بود و موهایشان پر از رمل های ریز و درشت بود. عروج او با آنکه یک دست بیشتر نداشت ولی با جنب و جوش و تلاش فوق العاده اش هیچ گاه احساس کمبود نمی کرد و برای تامین و تدارک نیروهای رزمنده در خط مقدم جبهه، تلاش فراوانی می کرد. در بسیاری از عملیات ها حاج حسین مجروح می شد. اما برای جلوگیری از تضعیف روحیه همرزمانش حاضر نمی شد به پشت جبهه انتقال یابد. در عملیات کربلای 5 زمانی که در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل روبرو شده بود، خود پیگیر جدی این کار شد، که در همان حال خمپاره ای در نزدیکیش منفجر شد و روح عاشورایی او به ملکوت اعلی پیوست و این سردار بزرگ در روز جمعه که مزین به نام یوسف زهرا(س) است در هشتم اسفند ماه 1365 در جوار قرب الهی ماوا گزید. منبع:ویزه نامه تولد دل-گروه منتظران مهدی دانشگاه یزد نوشته شده توسط : یا زهرا نظرات دیگران [ نظر] :لیست کامل یاداشت ها : یه خاطرهدست نوشتهیه خاطره[عناوین آرشیوشده]
: لوگوی وبلاگ :
: لوگوی دوستان من :
: فهرست موضوعی یادداشت ها : شهید حاج حسین خرازی[7] . خاطراتی از شهید[4] . آلبوم عکس شهید[2] . سخنان حاج حسین[2] . خاطره . عملیات هایی که حاج حسین در آنها شرکت کرده . وصیت نامه حاج حسین . : آرشیو یادداشت ها : مناسبتهاپاییز 1387تابستان 1387بهار 1387 : نوای وبلاگ : : جستجو در وبلاگ : ***برای شادی روح شهدا صلوات*** www.irLearn.com پشتیبانی وطراحی: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه ما صاحبی داریم برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید
: فهرست موضوعی یادداشت ها :
مناسبتهاپاییز 1387تابستان 1387بهار 1387
: نوای وبلاگ :
www.irLearn.com
وبلاگ قالب
وبلاگ حب الحسین اجننی
وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند
وبلاگ شلمچه
ما صاحبی داریم
برای سفارش قالب به دو
وبلاگ اول می تونید
سر بزنید
مختصری از زنگینامه
تولد حسین در روز جمعه در روزی که مزین به نام یوسف زهرا(س) است وماه محرم، ماه پیروزی خون بر شمشیر و در سال 1336 دیده به جهان گشود و در خانواده ای بسیار آگاه ومتقی بزرگ شد و به واسطه ی خانواده ای که داشت به دبستانی با معلمان معتقد و متدین فرستاده شد و از همان کودکی با پدرش به مسجد محله خود مسجد سید می رفت و به خاطر صدای صاف و پر طنینی که داشت، اذان گو و مکبر مسجد شد.
حسین در روز جمعه در روزی که مزین به نام یوسف زهرا(س) است وماه محرم، ماه پیروزی خون بر شمشیر و در سال 1336 دیده به جهان گشود و در خانواده ای بسیار آگاه ومتقی بزرگ شد و به واسطه ی خانواده ای که داشت به دبستانی با معلمان معتقد و متدین فرستاده شد و از همان کودکی با پدرش به مسجد محله خود مسجد سید می رفت و به خاطر صدای صاف و پر طنینی که داشت، اذان گو و مکبر مسجد شد.
بهترین تک تیر انداز
اصفهانی بود، دوتا برادرهایش، یکی در دانشگاه تهران و یکی در دانشگاه اصفهان دانشجو بودند، او هم قبول شده بود، دانشگاه شیراز، اما حقوق پدرش کفاف هر سه یشان را نمی داد. به خواست پدر سربازی رفت تا سال بعد کنکور دهد و همان اصفهان قبول شود. این طوری خرج پدرش هم کمتر شود.
توی پادگان در سربازی با چند تا از دوستانش قرآن می خواندند که سرهنگ آمد ، فکر کرد جلسه گذاشته اند. سرشان داد زد. حسین ناراحت شد. گفت: ما فقط داشتیم قرآن می خواندیم. اما سرهنگ گفت باید خودت رو به ستاد معرفی کنی و بعد هم با اینکه بهترین تک تیرانداز بود، برای تنبیه، فرستادنش عمان تا عضو گروه های سرکوب شورشیان ظفار عمان باشد و نام شاه به عنوان قدرت نظامی منطقه تثبیت شود.
بعد از انقلاب
وقتی انقلاب شروع شد، او هم به فرمان امام پادگان را ترک کرد و 23 بهمن 57 رفت به کمیته دفاع شهری اصفهان که بعد ها سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نامیده شد. همه کار می کردند، تامین سوخت مردم، جمع آوری زباله، حفظ امنیت شهر و ... .
سر قضایای گنبد و ترکمن صحرا و بعد، کردستان، در ماه ها ی آخر سال 58 به همراه گروه 60 نفری که درست کرده بود و به تدریج به "گروه ضربت" مشهور شد، به کردستان رفت.
عراق که حمله کرد، او هم رفت جنوب، مانده گار شد. گروه ضربت کم کم با افزایش نیرو های داوطلب به تیپ و در نهایت به لشکر 14 امام حسین(ع) تبدیل شد. در این مدت پیکر پاکش پذیرای بیش از سی ترکش شد. و در عملیات خیبر در منطقه طلاییه، دست راستش را یک ترکش بزرگ با خودش برد.
فرمانده فدا کار
در سراشیبی یک تپه بلند، چند آر پی جی جلوی ستون منفجر شد که در کمین کامل عراقی ها بود. حدود 100 نفر در معرض شهادت یا اسارت قرار گرفته بودند، حسین دستور عقب نشینی داد. خرازی از سمت چپ موقعیت نیروها، آتش آر پی جی را به طرف عراقی ها گرفته بود تا در پناه آن نیروها عقب بروند. ردانی پور هم از سمت راست تپه با تیربار، همان کار حسین را می کرد. سر و صورت حسین ومصطفی از شدت آتش و انفجار سیاه شده بود و موهایشان پر از رمل های ریز و درشت بود.
عروج
او با آنکه یک دست بیشتر نداشت ولی با جنب و جوش و تلاش فوق العاده اش هیچ گاه احساس کمبود نمی کرد و برای تامین و تدارک نیروهای رزمنده در خط مقدم جبهه، تلاش فراوانی می کرد. در بسیاری از عملیات ها حاج حسین مجروح می شد. اما برای جلوگیری از تضعیف روحیه همرزمانش حاضر نمی شد به پشت جبهه انتقال یابد.
در عملیات کربلای 5 زمانی که در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل روبرو شده بود، خود پیگیر جدی این کار شد، که در همان حال خمپاره ای در نزدیکیش منفجر شد و روح عاشورایی او به ملکوت اعلی پیوست و این سردار بزرگ در روز جمعه که مزین به نام یوسف زهرا(س) است در هشتم اسفند ماه 1365 در جوار قرب الهی ماوا گزید.
منبع:ویزه نامه تولد دل-گروه منتظران مهدی دانشگاه یزد
نوشته شده توسط : یا زهرا
نظرات دیگران [ نظر]
یه خاطرهدست نوشتهیه خاطره[عناوین آرشیوشده]